تو تاکسی نشسته بودم که از ماشین این صدا در می آمد و من جلو راننده از خجالت آب شده بودم زیر زمین رفته بودم
آخه خانوم محترم،خجالت نمی کشید با صدای بلند میگین :به خدا دوستت دارم؟
حالا قسم خوردن هم لازمه؟
کاش ما نیز ازین زبونا داشتیم شاید بیشتر مورد لطف قرار میگرفتیم.
آقا دایی جان بزرگ ، در سن 89 سال (و یک فصل بعد از آن)زندگی را واگذار کردند و به سرای باقی شتافتند.
روح شان در ملکوت اعلی ، شاد باد
انشا ءالله اجر تمام مهربانی های خود را ، دریافت کنند.
مادرم از برادری ایشان ،خوشنودی خود را اعلام کردند .
قبل از ایشان برادر کوچکترشان رحلت فرموده بودند .
و سال بعد از رحلت برادر کوچکتر شان ، خود در عزای همسرشان داغ دار شده بودند .
ایشان فرزند خود را در عملیات رمضان ،در جزیره مجنون، تقدیم جامعه شهدای مملکت فرموده بودند.
ای خدا !به این مرد داغدار و صبور و مهربان، اجر عطا فرما.
امروز در هفتمین روز به خاک سپاری شان ،بر سر مزارشان ، گرد هم می آییم .شاید ....